قصه ی آدم...
قصه ی بالا رفتن، قصه ی پله پله تا خدا، قصه ی جستجو، قصه ی از هر کجا تا او....
قصه ی آدم، قصه ی پیله است و پروانه، قصه ی تنیدن و پاره کردن ، قصه ی به درآمدن، قصه ی پرواز...
من اما هنوز اول قصه ام، قصه ی همان دلی که روی اولین پله مانده است، دلی که از بالای بلندی واهمه دارد از افتادن!پروردگارم!
دست دلم را میگیری؟ مواظبی که نیفتد؟ من هنوز اول قصه ام، قصه ی هزار و یک نشانی، نشانی ات را اما گم کرده ام...باد غرور وزید و نشانیت را برد.
نشانیت را دوباره به من می دهی؟ با یک چراغ و یک ستاره ی قطبی؟!
من هنوز اول قصه ام، قصه ی پیله و پروانه، پیله ی بافتن را فراموش کرده ام...
به من می گویی پیله ام را چگونه ببافم؟ پروانگی را یادم میدهی؟
دو بال ناتمام و یک آسمان... من هنوز اول قصه ام.
زندگی حکمت اوست