درد مشترک

دفتر شعرتو ببند ترانمون به سر رسید...

بعد هزارتا خاطره پرنده از قفس پرید....

اون که صدای شیشه ایش طعنه میزد به خنده هام...

شکستن بغض منو حتی تو خوابم نمیدید...

رفتنو دل بریدنه حرف تموم آدما ...

بخت بلند عاشقی نه با توهه نه با منه...

در انتهای معجزه منتظر بهانه ای نقطه ی پایان همین قصه ی عاشقانه ای...

مثل   یه شک بی دلیل نمیرسی به باورم مثل یه درد مشترک مثل همین ترانه ای...

گذشتن از گذشته ها معنی زنده موندنه...اسم تو رو نخوندنا خواب منو سوزوندنه...

رفتنو دل بریدنه حرف تموم آدما...

بخت بلند عاشقی نه با توهه نه با منه...

انتظار

تو امتداد سرنوشت..کی بود که از تو مینوشت

زندگیه منو تو رو با غمو غصه میسرشت..با این همه گناهو درد ..کی میره آخرش بهشت

ببین ..ببین ..که دست من هر جا رسید از تو نوشت

میون جاده ها هنوز گرد مسافرا بجاست

تو شهر تو غریبه ام

غریبه ای که بیصداست

نفس میخوام ..نفس میخوام..

تو رو یه هم نفس میخوام..

تو شب انتظار تو.. برای دل قفس میخوام..

اگه تو باشی پیش من..

سوته دلای دربدر

دوباره خورشید میکشم..رو این شبای بی سحر

سحر میاد شب سر میشه..درای بسته وا میشه..بهار میاد تو باغمون..برکه ی من دریا میشه
میون جاده ها هنوز ..گرد مسافرا بجاست..تو شهر تو غریبه ام ..غریبه ای که بی صداست

عادت

به او گفتم باران که ببارد 

عادت خواهی کرد به گریستن در باران 

و اشک های تو بارانی خواهد شد 

هم چون تمام باران ها ، 

خندید؛ او عادت را نمی فهمید ...